سفر به قشم
سفر به قشم
سلام عزیزم
یه کم دیر شد نوشتن خاطرات و کامل کردن وبت.ببخشید عسلم سرم خیلی شلوغه بردن تو به مهد هر روز وکارهای روز مره.کلاس یوگا و...........
روز 4آذر 91 بودتو خیلی مریض بودی 2روز بود تب شدید داشتی واصلا نمیومد پایین هر کاری میکردیم.خیلی ناراحت بودم لاغر شده بودی عزیزم.منو بابایی تصمیم گرفته بودیم بریم چند روزی قشم.اما تو مریض شده بودی و ما نمیدونستیم پی کار کنیم؟
خلاصه تا شب تبت چایین اومد با پاشویه واستامینوفن.وبابایی گفت پون هم هتل گرفتیم هم مرخصی رد کرده بود بریم.منم خسته از چند شب بیخوابی بخاطر بیماری تو اما وسایلمونو بستیم وصبح ساعت 8راه اوفتادیم.رفتیم به سمت بندر عباس.(جهرم.لار.بندر لافت.قشم)
خلاصه توراه همش تو خواب بودی وخداروشکر تبتم اومد پایین وصبحانه خوردی وهمش میگفتی بریم قشم من اب بازی کنم.ساعت 2 رسیدیم بندر لافت و ماشین سوار لندی گراف کردیم ورفتیم قشموخیلی خوشحال بودی تا رسیدیم هتل شد ساعت 4.5بعد از ظهر.
مدام میگفتی بریم دریا.عصر چایی وعصرونه برداشتیم رفتیم کنار دریا(پارک زیتون) و تو کنار دریا با سطل وبیل کلی شن بازی کردی خیلی خوشحال بودی با اینکه هنوز بی حال بودی. بعد از اینکه بازی کردی گفتی خوب بریم خونه مون.
گفتیم ما اومدیم اینجا مسافرت بگردیم میگفتی نه من نمیخوام .دوست دارم برم تو اتاقم بخوابم.عزیزم فدات بشم.
خلاصه از فرداشم به بازار و پاساژها میرفتیمو مقداری واست خرید کردیم وبه در گهان رفتیم وبعد هم به دیدین جریزه دلفین ها ودره ستارگان و.... جاهای دیدینی رفتیم تو خیلی خوشت اومده بود از دیدن دلفین ها اما از تکون ها قایق هم ترسیده بود ه بودی وچسبیده بودی به بابا جون . عزیزم این سفر خیلی بهمون خوش گذشت هر چند اولش بیمار بودی اما هم حالت خوب شد هم بهمون خوش گذشت.
عکسها در ادامه مطلب
اینم عکسهایی که قشم گرفتیم.
1.اولین روز که بیحال بودی هنوز چهره ات مریضه (کنار ساحل)
2.اینم عکس قلعه ای که با بابایی درست کردی
3.عکس تو سوار قایق (جزیره دلفین ها)
4.اینم عکس دلفین های دوست داشتنی
ااینم ساحل سیمین 
